عاشق بودی یا مجبور p1
ویرایش شد
فاطمه زهرا
ماجرا از اون جایی شروع شد که امیر علی کارت دعوت عروسی خودش و آرام رو آورد دم در خونمون.(فاطمه زهرا+امیر علی -)
+سلام عشقم چه خبر
-سلام هیچی سلامتی
+وا چقدر بی احساسی تو حالا این چی هست دستت
-کارت دعوت
+مال کیه
-مال من و آرام دیگه
+آرام کیه وایسا ببینم اینجا چه خبره مگه قرار نبود منو تو باهم ازدواج کنیم خیلی بیشعوری کثافت برو گمشو و درو محکم بستم.چند دقیقه به در تکیه داده بودم و تو فکر بودم بعد از سر فوضولی اروم کارت رو باز کردم و توشو خوندم
بسم رب عشق
امیر علی و آرام
جمعه ۲/۶
تالار آپادانا
ساعت ۶عصر تا ۹شب
چی جمعه دقیقا تو روز تولدم آخه بیشرف ها پس یه روز دیگه می زاشتین که منم بتونم تولد بگیرم خب ای خیانت کار پس اون همه وعده که به من دادی دروغ و یکی دیگه رو میخواستی حساب تو و اون دختره اسمش چی بود اهان آرامو میرسم یه فکرایی به سرم زد واسه همین دویدم تو خونه کارتو دادم مامانمو بعدش رفتم بالا توی اتاقم و کلی نقشه ریختم که عروسیشونو بهم بزنم ولی بعدش دلم سوختو پشیمون شدم و تصمیم گرفتم یه لجبازی کوچولو باهاشون بکنم
۱۱۸۳ کاراکتر
خب امیدوارم خوشتون اومده باشه
شرط پارت بعد
۱❤️
۱💬
بوس بهتون تا پارت ۲ بای